سخت است مجنون دور از لیلا بیفتد
دختر که بابایی ست بی بابا بیفتد
.
گردن نمی ماند برای آن کسی که
روی شتر با سر از آن بالا بیفتد
.
دعوا کن آن مرد حرامی عرب را
با نیزه اش دنبال دخترها بیفتد
.
روی خودش را می کند یک سمت دیگر
چشم عمو به گوش هایم تا می افتد
.
بابا شده با اسب دنبال تو باشند
دختر که خیلی می دود از پا می افتد
.
یک لحظه فکرش را بکن که عمه زینب
در بین این نامردها تنها بیفتد
.
پا می گذارد یک نفر بر چادر من
روی سر خود می کشم اما بیفتد
.
پیرزنی بر صورت من چنگ انداخت
جای خراشش بر رخ حَوراء بیفتد