ما که لب تشنه دیدار توایم
همه نادیده خریدار تو ایم
نه خریدار گرفتار تو ایم
نه گرفتار که بیمار تو ایم
ای خوش آن روز که رخ بنمایی
دل و جان همه را بربایی
کی فروزنده تر از ماه بیا
یوسف فاطمه از چاه در ا
خون مظلوم تو را می خواند
آه محروم ترا می خواند
اشک معصوم ترا می خواند
قلب مغموم ترا میخواند
تو گشایندهء مشکلهایی
تو تا شفا بخش همه دلهایی
تا به کی فاطمه گوید پسرم
تا کی اسلام بگوید پدرم
خون رخسار رسول دو سرا
فرق بشکافتهء شیر خدا
ناله های شب تار زهرا
پرچم سرخ شه کرب و بلا
همه گویند بیا مهدی جان
بشنو ناله ما مهدی جان
تیر باران تن مظلوم حسن
از دل خاک بصد شور و محن
با تو دارد همه دم روی سخن
کی چراغ دل خوبان زمن
بگشا دیدهء از خون تر را
بنگر قلب من و مادر را
چه کسی دیده که با حال پریش
رو بگیرد زنی از شوهر خویش
با خدا گفت که ای دادگرم
من که محروم ز ارث پدرم
من که دل خسته ز داغ پسرم
من که آزرده ز دیوار و درم
حق ندارم که کنم ناله ز جان
حال لطفی کن و مرگم برسان
خیز با نغمهء مادر مادر
روی کن در حرم پیغمبر
از دل خاک تن آن دو نفر
بدر آرو بگو با دیدهء تر
که شما از چه بهم پیوستید
پهلوی مادر من بشکستید