نگاه اولم را بین آغوش تو خندیدم
از آن بدو تولد با تو یک جور دگر بودم
نگاه آخرم گودال بود و گریه میکردم
و از موی سرت آشفته تر بودم
هنوز با مرور خاطراتم جان به لب هستم
سه ساعت زخم خوردی و سه ساعت محتضر بودم
میان التماس من تو را هر کس که می آمد زد
چه بر می آمد از این دست تنها یک نفر بودم