پشت درب خانه ات بر خاک، صورت می کشم
تا که تحویلم بگیری، از تو منت می کشم
بندگان مخلصت آماده ی مهمانی اند
آن قدر خالی است دستانم، خجالت می کشم
غفلتم باعث شد از چشمت بیافتم با گناه
هر چه خواری می کشم از دست غفلت می کشم
کور خوانده نفسِ اماره، دلم دست علی است
هرچه هم باشم مگر دست از ولایت می کشم؟
با ولای مرتضی آقای این عالم شدم
بی علی یک لحظه هم باشم، حقارت می کشم
دور ماندم از وطن، از صحن ایوان نجف
یاد انگور ضریحش، آهِ حسرت می کشم
تا که چشمم تر شود یاد لب خشک حسین
جای سرمه، بر دو چشمم خاک تربت می کشم
دور از هیئت شدن یعنی نفس تنگیِ من
زیر این پرچم، نفس، آرام و راحت می کشم
یک توسل بر رقیه حاجتم را می دهد
بی خودی گاهی پیِ حاجت، ریاضت می کشم
دیده ای بابا مرا؟ همراه عمه های خود
در سنین کودکی درد اسارت می کشم
چند جای استخوان های نحیفم له شده
هر تکانی می خورد جسمم، مشقت می کشم
چند روزی می شود چیزی نگفتم با کسی
من خجالت از سخن گفتن به لکنت، می کشم