غریب و بی صدا مُردن چه زیباست
ز بند غم رها مُردن چه زیباست
زبان روزه در اوج طهارت
در این ماه خدا مُردن چه زیباست
دم آخر بگیری اذن دیدار
در آغوش رضا مُردن چه زیباست
عبایت را که می پیچند دورت
ز داغ بوریا مُردن چه زیباست
تنی غرق بخون ناکام عطشان
به داغ کربلا مُردن چه زیباست
مانند مادرت شده ای ، قد خمیده ای
آقا چرا عبا به سرِ خود کشیده ای
با درد مادری به نظر راه می روی
با اشک چشم و درد کمر راه می روی
خونِ جگر به سینه ، به اجبار می دهی
راهی نرفته ! تکیه به دیوار می دهی
داغ غریبی تو نمک بر جگر زند
خواهر نداشتی که برایت به سر زند
اینجا مدینه نیست ، چرا دلخوری شما
در کوچه های طوس ، زمین می خوری چرا
با یا علی به زانوی خسته توان بده
خاک لباس های خودت را تکان بده
مقداری از عبای شما پاره شد ، ولی
نیزه نزد کسی به تو از کینه علی
اینجا کسی به پیرهن تو نظر نداشت
فکر و خیال گندم ری را به سر نداشت
اینجا کسی به غارت انگشترت نرفت
چشمی به سمت مقنعه خواهرت نرفت