غم شده بر سرم آوار برادر دیدی
شده ام دست به دیوار برادر دیدی
پا به پای لب تو شمر مرا هم می زد
خورده ام سیلی بسیار برادر دیدی
به نشان دادن انگشتر غارت شده ات
ساربان می کند اسرار برادر دیدی
دیدن منظره اش آه چقدر سنگین است
همه گفتند به لبخند که زینب این است
چادرش را که ندادند بگیرد به سرش
موقع رد شدن از جمع سرش پایین است
جلوی قافله گهواره نشان می دادند
همه اش زیر سر حرمله بی دین است
یک نفر گفت که سنگش بزن او خارجی است
آن یکی گفت که نانش بده او مسکین است