من زینب صبور تو بودم ولی حسین
هنگام قتل صبر تو صبرم تمام شد
دیدم که جای آب لبت نیزه می خورد
از آن به بعد آب به لبها حرام شد
ای احترام واجب زینب دم غروب
عریان شدی و جسم تو بی احترام شد
خیلی نگاهشان به من اذیت کننده بود
دور و بر تو دور و برم ازدحام شد
بعد از عبور چکمه شمر از تنت حسین
صحبت ز نعل های سواره نظام شد
کارت کجا کشیده که پرده نشین شهر
با شمر بد دهن سر تو همکلام شد
mohjat.net