میرسد از منبر کوفه، ندای او به گوشم
که ای تمام خلق عالم، من امامالعالمینم
من علیام، عالیام؛ دانای اسرار نهانم
انجمآرای سمایم، کارپرداز زمینم
من به قرآن، «با» بسماللهالرحمنالرحیمم
مومنون و کوثر و طه و قدر و یاسینم
آلعمران، مائده، اعراف، توبه، هود، نوحم
مومن و شوری و فتح و صافّات و حشر و تینم
مقصد رمز «الم نشرح لک صدرک» منم من
زآن که آرامش به قلب پاک «ختمالمرسلینم»
مقصد رمز حقّ از السّابقون السّابقونم
حجّتاللهام؛ وصی رحمتٌللعالمینم
دست سرمد، یار احمد، ماه مفرد، زیب مسند
مهر امجد، نور ایزد، من امامالعارفینم
دائم هستم، حاکم هستم، قائم هستم، عالم هستم
واصل هستم، فاصل هستم، مرشد روحالامینم
تا قیامت گر شود تفسیر از نهجالبلاغه
نیست خطّی از خطوط صفحهی علمالیقینم
پرچمم «نصر من الله» است و خود «فتحاً قریبا»
در نبرد ناکثین و قاسطین و مارقینم
گفته قرآن: چنگ باید زد به حبلالله جمیعا
اهل عالم! دست پیش آرید؛ من حبلالمتینم
من معزّالمومنینم، من مذلّالمشرکینم
من بصیرٌ بالعبادم، من هدیً للمتّقینم
باد و خاک و آب و آتش در پی فرمانگذاری
در شمال و در جنوب و در یسار و در یمینم
بینوایان را نوایم، دردمندان را دوایم
بیپناهان را پناهم، بیمعینان را معینم
من همان شاهم که مشک پیرزن گیرم به دوشم
من همان شاهم که دست حقّ بود در آستینم
روز، یار خلق و شب، همبازی طفل یتیمم
همنشینی با گدایی را به شاهی برگزینم
گر ببینم اشک غم میریزد از چشم یتیمی
میرود تا عرش اعلا، آه از قلب حزینم