ابروی کبودم چه به ابروی تو رفته
این موی پر از پنجه به گیسوی تو رفته
این زلف شکن اندر شکنم شانه نخورده
این موی پریشان به خم موی تو رفته
هر چند که جا گوشه ویرانه گرفتم
عطر نفسم بر لب خوش بوی تو رفته
تنها نشده شکل تو دندان شکسته
این دنده پهلو به پهلوی تو رفته
با مادر خود فاطمه گفتم شب دیدار
بازوی ورم کرده به با زوی تو رفته
تا باز کنم پلک تو را باز بیفتد
چشمان تو بر دختر کم روی تو رفته
از پای همه قافله خلخا ل ربودند
از دست نگفتی که النگوی تو رفته