لطفا حداقل دو حرف را وارد کنید ...
از این گم کرده ساحل داد بیداد
از این گم کرده ساحل داد بیداد

یک‌شنبه، 21 فروردین 1401 - حاج محمود کریمی - حرم امام رضا (علیه‌السلام) | 20 فروردین | 1401 مدت زمان:16:37

دانلود مداحی ها و نوحه های حاج محمود کریمی با لینک مستقیم دانلود همراه با متن نوحه و متن مداحی

از این گم‌کرده ساحل، داد بیداد
از این افتاده در گل، داد بیداد
خدایا! خسته‌ام از حال و روزم
از این دل، آی از این دل، داد بیداد

به روی شانه‌ام، بار گناهه
اگه افتاده‌ام، کار گناهه
نشد تا روی آقامو ببینم
همش تقصیر دیوار گناهه

نگاهی گریه‌هامو، اشک و آهو
نظر کن این کلاغ روسیاهو
کلاغ این‌جا میاد، میشه کبوتر
عوض کن این گرفتار گناهو

خودت دیدی؛ گرفتاریم بدجور
تو می‌دونی که بیماریم بدجور
از این آقا، به دنبال براتیم
هوای کربلا داریم بدجور

خودت پرکن همه اوقات مارو
عوض کن بعد از این، حالات مارو
به انفاس سحرخیزان این ماه
حسینی کن فقط حاجات ما را

شنیدم گفت آقا با جوونی
برای حاجتت، راشو میدونی؟
برای حلّ مشکل‌هات کافیست
برای اصغرم، روضه بخونی

بزار از درد تنهایی بخونه
که بی‌صبر و شکیبایی بخونه
رباب، امشب نشسته پیش زینب
بزار زینب که لالایی بخونه

چرا قهری؟ مگر تقصیر دارم؟
به‌جایت بر کفم، زنجیر دارم
کف آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین؛ شیر دارم

دلم میل دو ابروی تو دارد
ببین که شانه‌ام، موی تو دارد
در آغوشم فقط پیراهن توست
لباس تازه‌ات، بوی تو دارد

غریبی، پای اقبال تو می‌گشت
عطش، گرد پر و بال تو می‌گشت
به پشت خیمه‌ها، ای وای! دیدم
کسی با نیزه دنبال تو می‌گشت

نمی‌آید پس از تو خواب؛ ای کاش
که می‌مردم من بی‌تاب؛ ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف
نمی‌خوردم پس از تو آب؛ ای کاش

ببین مادر ز گریه، آب رفته
که از سردردها از تاب رفته
به نیزه‌دار گفتم: بچّه داری؟
کمی آرام! تازه خواب رفته

فقط لالا کنم، لالا بخوابی
ندارم غصّه دیگر تا بخوابی
از آغوشم جدا گشتی و رفتی
که روی سینه‌ی بابا بخوابی

مرا آزار با زنجیر می‌داد
به من نان‌خشک با تحقیر می‌داد
زن شامی، دلم سوزاند وقتی
کنارم، طفل خود را شیر می‌داد

نه رحمی بر پدر، نه شرم کردند
بساط غارتش را گرم کردند
برای آن‌که راحت‌تر بخوابی
زدند و سینه‌اش را نرم کردند

به پشت خیمه‌ام؛ قلبم گرفته
تمام چهره‌ام را غم گرفته
ز بس نازی که تیری با سه‌شعبه
در آغوشش تو را محکم گرفته

عبا را روی تو افکند بابا
دلش را از غمت آکند بابا
چنان با تیر چسبیدی به قلبش
تو را از سینه‌ی خود، کند بابا