لالا لالا لالایی گل پونه
قناری بیآب و دونه
خدا خودش روزیرسونه
لالا؛ مادرتو بدون شیره
این لبه یا اینکه کویره
گریه نکن، صدات میگیره
گفتم بگن به سقّا، دیگه داره میشه دیر
زودتر بیا! وگرنه، بچّم میفته از شیر
گفتم بگم به بابات، فکری برا عطش کن
مادر! رو دست من، کم به هوش بیا و غش کن
لالا؛ نشون نده انقد گلوتو
وا کن دو دست کوچولوتو
دعا بکن یکم عموتو
لالا؛ پرستوی سرخ و سفیدم
کی گفته من شیرت نمیدم
شیری نمونده ای امّیدم
تا که عموتو داری، نیاد که ناامّید شی
عموت میاره آبو؛ نمیذاره شهید شی
با گریههات عزیزم، دل منو نسوزون
از تشنگی، زبونو دور لبت نگردون
مادر؛ تیری که خورد به چشم ساقی
با حنجرت کرده تلاقی
چیزی ازت نمونده باقی
مادر؛ حرمله میخنده عزیزم
دل منو کنده عزیزم
سرت به مو بنده عزیزم
خونتو، دست بابا به دست آسمون داد
آرومآروم خوابت برد؛ تا تیر تورو تکون داد
برا جوونی تو، چه نقشهها که داشتم
عصای دستمو من، کربلا جا گذاشتم
دیشب خواب میدیدم دلم رو بردی
سهچارتا دندون درآوردی
از دست من، غذا میخوردی
امشب، دلشوره دارم گاه و بیگاه
نکنه ای گل من آه
ببینمت رو نیزه توو راه
مواظب خودت باش؛ از روی نی نیفتی
یادت باشه یهبارم به من «مادر» نگفتی
دلم شکست تا دیدم، گهوارتو شکستن
رو ناقه دست من رو، رو نی سرت رو بستن