الهی مثل من بد بنده ای نیست
گنه الوده‌ی شرمنده ای نیست

الهی جرم من از حد فزون است
گمانم اسم من در فاسقون است

الهی بی حیای بی حیایم
که عصیان تو‌ کردم ای خدایم

گناهم بیشتر از کوه و دشت است
که بی تقوایی ام از حد گذشته است

به هر جا رفته ام کردم گناهی
پُرَم از روسیاهی و تباهی

مرا بهتر ز هر کس می شناسی
فقیر و‌ خسته و بد عهد و عاصی

ولی من هم اگر چه ناسپاسم
تو را ای مهربانم می شناسم

ببخشی کوه عصیانی به کاهی
بگیری دست ما را با نگاهی

تو ستار العیوب عالمینی
تو رب زینبی رب حسینی

مرا دعوت به مهمانی نمودی
در رحمت به روی من گشودی

میان خوبها کردی نگاهم
حسینی گفتم و دادی پناهم

کلید بخشش ما یا حسین است
سر و کار دل ما با حسین است

شفیعم حنجر بُبریده او
امیدم بر لب خشکیده او

بمیرم ناکسان خاکش نکردند
کفن بر جسم صد چاکش نکردند

که جای بوسه ای بر تن ندارد
کفن که هیچ ، پیراهن ندارد




مطالب مرتبط