میخوام امشب دوباره یادی کنم از شهدا
از اونا که رفتن و پر کشیدن سمت خدا
یاد اون شهیدا که با دست بسته اومدن
که به ما نشون بدن عشق بدون ادعا
هنوزم شمیم پیراهنشون
پیچیده تو کوچه کوچه های شهر
دوباره با دست بسته اومدن
بگیرن دستامونو شب های قدر
چقدر ساده ی ساده نه یه چفیه نه پلاکی
پریدن تا آسمونو با همون لباس خاکی
یاحسین ثارالله
هنوزم یه مادری شب تا سحر منتظره
هنوزم از تن پاک پسرش بی خبره
شبا درب خونه رو وا میذاره شاید بیاد
بعد سی سال غم و غصه هاشو از یاد ببره
اونقدر نیومدی که مادرت دیگه قد خمیده ناتوون شده
باورش نمیشه کل پیکرت حالا چندتا تیکه استخوون شده
چقدر خوبه که مادر شدی مثل علی اکبر
همه آرزوم همین بود که بشی شهید بی سر
یا حسین ثارالله
خوش به حالشون که پر زدن چه بی نام و نشون
خوش به حالشون شدن کبوترای آسمون
شهدایی که برای نجات ماها اومدن
تو رگای شهرمون جاری شدن شبیه خون
اومدن دوباره غواصی کن
اومدن که غرق دنیا نمونیم
شبیه سال گذشته همگی
بازم این شعرو براشون بخونیم
با دستای بسته اومدین
با بال شکسته اومدین
سلام شهدا خوش اومدین