رو سفره ی کرامت مولی الموالی ام

حاجت نبرده پیش کسی دست خالی ام

سنگ تو را به سینه زدن کار من نبود 

بغض ترک نشسته به روح سفالی ام 

ای ابر بی مضایقه قدری به من ببار 

من سالهاست هم نفس خشک سالی ام 

از تو به غیر مهر و محبت ندیدم 

با اینکه دیده ای چقدر لا ابلای ام

ای چشمه ی نگاه تو آیینه ی بهشت 

من تشنه کام جرعه ای از آن زلالی ام 

یک روز میرسد که بغل میکنی مرا ...

هر شب اسیر ساحت این خوش خیالی ام



مطالب مرتبط

فدای اون حرمت مادر
فدای اون حرمت مادر

دو شنبه, 22 دی 1399

پخش
اگر آن ماه نمونه
اگر آن ماه نمونه

یک شنبه, 29 اسفند 1400

پخش
اسوه شهید گمنام
اسوه شهید گمنام

دو شنبه, 22 دی 1399

پخش