یا غیاثالمستغیثین؛ کاشفالکربالحسین
با تو دارم عهد دیرین؛ کاشفالکربالحسین
ای برایم عشق تو دین؛ کاشفالکربالحسین
زندگی شد با تو شیرین؛ کاشفالکربالحسین
رحمت الله بر شیر حلال مادرم
شکر حقّ؛ ساعت به ساعت، من اباالفضلیترم
سیّدی! هستم گدای روز و ماه و سال تو
ماه من؛ یکعمر کارم گشته استهلال تو
من همان هستم که مستم میکند تمثال تو
گریه بر تو، مال من؛ من هر چه دارم، مال تو
گریه بر تو، گریه بر داغ «حسین فاطمه» است
روضهی گودال،اصلاً ابتدایش علقمه است
این زمانه، ناگهان با کوفیان همدست شد
دست دشمن باز شد تا جسم تو بیدست شد
پایکوبان لشکری از حال و روزت مست شد
دورهات کردند لشکر؛ هر مفر، بنبست شد
کینهها از مرتضی، داده چه کاری دست تو
آه! عجب تیری نشسته بین چشم مست تو
ابنملجم با عمودی، فرق «حیدر» را شکست
بشکند دستت الهی؛ بیهوا سر را شکست
هلهلهها، حرمت سردار لشکر را شکست
این زمینخوردن، دوباره قلب مادر را شکست
مشک پارهپاره سیرت کرد از این زندگی
بر زمین افتاد علم؛ مردی تو از شرمندگی
یکطرف، زهرای اطهر بر سر و سینهزنان
یکطرف، آقا نشسته پای جسمت قدّکمان
یکطرف، آسودهخاطر حرمله، شمر و سنان
یکطرف، چشمانتظاری رباب نیمهجان
یکطرف از ترس میپیچد به خود، صاحبعلم
یعنی آقا زنده میماند که برگردد حرم
ذکر آقا میشود «هَل مِن معین» بیتو؛ نرو
شاهزاده، میشود ویراننشین بیتو؛ نرو
سنگباران میشود ناموس دین بیتو؛ نرو
میخورد در کوچهها «زینب» زمین بیتو؛ نرو
آه! سرلشکر بمان؛ اوضاع لشکر، خوب نیست
حضرت بابالحوائج، حال خواهر، خوب نیست