دستش به دست عمه قامت رشیده بود
بوسید دست عمه به او التماس کرد
جان کند تا ز خیمه خودش را خلاص کرد
پای برهنه جانب گودال می دوید
در بین ازدحام عجب موقعی رسید
فریاد های مادر سادات را شنید
فوری حسین پیکر او در بغل کشید
میخواست تا که ضربه نبیند ولی نشد
نیزه به پهلویش ننشیند ولی نشد
لعنت به حرمله گلوی تشنه باز شد
این خون به روی چشم حسین چاره ساز شد
اصلا تمام کشتن این طفل راز شد
اما مقابل پدرش سرفراز شد
میخواست دست و پا بزند نیزه ها نذاشت
بابای خود صدا بزند نیزه ها نذاشت
در قتلگاه هر دو بدن زیر و رو شده
نیزه به روی نیزه به پیکر فرو شده
با پنجه های گرگ تنش جستجو شده
عریان به دست لشکر بی آبرو شده
مقتل نوشته با عجله مو کشیده اند
مثل کبوتری سر او را بریده اند
در قتلگاه روی تن او قدم زدند
با نعل تازه هر دو بدن را بهم زدند
یک عده جا نبود اگر ضربه کم زدند
با نیزه جسم بی سر او چون علم زدند
زینب گرفته دست به سر می کند نگاه
در هم شده حسین و حسن بین قتلگاه
mohjat.net