بر سرم دادی بزن، فریاد کن
 بندهء بیچاره را آزاد کن
 جوششی بین دلم ایجاد کن
 خانهء ویرانه را آباد کن

نفس بدکارم ز رو شمشیر بست
 پای من را با غل و زنجیر بست

مانده ام من با ندانم کاریم
 از عذاب است اینهمه بیداریم
 برملا شد پیش مردم خواریم
 کاش می شد از زمین برداریم

غافل از مرگم نمی دانم چرا
 از قیامت من گریزانم چرا

باهمه خوبم ولی با تو بدم
 بر کس و ناکس بجز تو رو زدم
 خوف دارم از گناه بیحدم
 یاعلی گفتم به سویت آمدم

نوکر زهرا ندارد معطلی
 می گذارد سر به زانوی علی

بنده ات را چون سلیمانی بخر
 نوکرت را بی پشیمانی بخر
 این گدا را بین مهمانی بخر
 عبد خود را در نجف آنی بخر

من بهشتت را نمی خواهم خدا
 گر شوم دور از علی مرتضی

بخشش آن سیئاتم را بده
 مستی صوم و صلاتم را بده
 خسته ام، امشب براتم را بده
 تشنه ام، آب فراتم را بده

کاش می شد روزی چشمان ما
 یک سحر گریه میان کربلا

غربت خون خدا پیچیده بود
 این خبر در کربلا پیچیده بود
 اصغرش را در عبا پیچیده بود
 حرمله این نسخه را پیچیده بود

آن گلوی نازکی که جان نداشت
 پیش مادر، سر به روی نی گذاشت

 



مطالب مرتبط

دل‌خوشی
دل‌خوشی

پنج شنبه, 08 مهر 1400

چه خوبه کربلا مخصوصا غروب کربلا
چه خوبه کربلا مخصوصا غروب کربلا

چهار شنبه, 30 آذر 1401

پخش
تو پناهمی
تو پناهمی

جمعه, 21 خرداد 1400

پخش