گنهکارم پریشانم پشیمانم
تو میدانی نه سر مانده نه سامانم پشیمانم
قبول است این که بد کردم خزانم خسته ام زردم
کویرم تشنه ام دردم بیابانم پشیمانم
از اینکه زیر قولم میزنم باید ببخشی تو
از اینکه پای عهد خود نمیمانم پشیمانم
شنیدم شرط توبه نم نم اشک است پس امشب
شهادت می دهد باران چشمانم پشیمانم پشیمانم پشیمانم
به خاطر خواهیم یا رب گناهم را ببخش امشب
که من عمری غلام شاه عطشانم پشیمانم
گریز روضه جانسوز و سکینه با خودش می گفت
از اینکه مشک دادم به عمو جانم پشیمانم
عمو جان غنچه ها نشکفته پژمرد
به روی دست عمه دختری مُرد
عمو عباس مرا یک حرف باشد با تو آن هم
عمو جان اگر بودی کسی سیلی نمی خورد