مرا مثل یک ابر حیران کشیدند
مرا مثل رودی خروشان کشیدند
خدا آفرید و خدا عاشقم کرد
مرا مثل زلفی پریشان کشیدند
کمی خاک تربت، کمی آب زمزم
گلم ساختند و پس از آن کشیدند
مرا جان که دادند؛ قلبم «علی» گفت
مرا در نجف، پای ایوان کشیدند
علی گفتم و لطف زهرا همانجا
مرا هم گدای حسنجان کشیدند
سلام من امشب، سلام حسین است
به زهرا قسم، این امام حسین است
خدا گفته امشب؛ خدا! یاحسنجان
که غوغا نموده خدا با حسنجان
مدینه بیا بشنوی تا خود صبح
فقط از علی، جان بابا! حسنجان
ندیدهست این خانه، شیرینتر از این
پس از این شد افطار زهرا، حسنجان
پس از این، مدینه شلوغ است و بنبست
به هرجا که میآید آقا حسنجان
جمل از دم خیمه تا شور او دید
فقط زیر لب گفت مولا: حسنجان
سلام من امشب، سلام حسین است
به زهرا قسم، این امام حسین است
تو آوردهای در زمین، آسمان را
تو آوردهای درکران، بیکران را
پیمبر نشان میدهد جلوهات را
ببینید آقای ملک جنان را
تو میدان بیایی؛ حضور تو کافی است
که درهم بدوزی زمین و زمان را
پدر اذن داد و پسر تیغ میزد
زدی بر زمین، فتنهی بیامان را
سلام من امشب، سلام حسین است
به زهرا قسم، این امام حسین است
کسی، بار افتاده را بر ندارد
به جز تو که چون تو، پیمبر ندارد
اگر ما برایت حرم هم بسازیم
به جانت قسم! این حرم در ندارد
زیاد است اینجا هرآنچه بخواهیم
که معنی در این خانه کمتر ندارد
به یکگام پشتت، حسین است و گوید
کسی چون حسینت، برادر ندارد
و چندین قدم هم پس از او، اباالفضل
که از سینه، دستان خود بر ندارد
سلام من امشب، سلام حسین است
به زهرا قسم، این امام حسین است
کرم در کرم در کرم دارد آقا
گدا و گدا هرقدم دارد آقا
الهی بگویم به سمت مدینه
پیادهروی تا حرم دارد آقا
چه میشد ببینیم زیر رواقش
برای خودش، محتشم دارد آقا
از این صحن تا صحن اُمُّالبنینش
دو صف، خادم محترم دارد آقا
از آن صحن تا «صحن زهرا» هم آنجا
پر از گریهکن، پشت هم دارد آقا
سلام من امشب، سلام حسین است
به زهرا قسم، این امام حسین است