از دیدن راه کوچه میترسیدم
از فصل خزان غنچه میترسیدم
گفتم که نرو ز کوچه؛ رفتی، دیدی
آمد به سرم از آنچه میترسیدم
آئینهی قیمتی بابا، برخیز
ای زخمی غیرتی بابا، برخیز
حالا چه جوابی بدهم در خانه؟
ای وای! امانتی بابا، برخیز
بالی که شکست، آشیانه نرسد
مرغی که زمین خورد، به لانه نرسد
از من که گذشت؛ مادری باز ای کاش
بر شانهی کودکش به خانه نرسد
از تابش مستقیم هم میسوزد
در سایهی یاکریم هم میسوزد
زخمی که به روی مادرم افتاده
با رد شدن نسیم هم میسوزد
بر زخم دلم به خندهات نیش نزن
ای دست! قلم شوی؛ از این بیش نزن
او طاقت برگ گل ندارد، نامرد
تو سنگی و او آینه؛ کشتیش! نزن
این سینه اگر تاب خورد، میسوزد
این چشم به مهتاب خورد، میسوزد
از طرز تیمّمت همه فهمیدند
این زخم اگر آب خورد، میسوزد