جامعه ، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل ، قربانی یک قوم خرافاتی بود
.
بشر از لطف خداوند مکدّر می شد
شرم می کرد اگر صاحب دختر می شد
.
اشک لالایی بی واژه ی مادرها بود
گورِ بی فاتحه گهواره ی دخترها بود
.
ناگهان یک نفر این غائله را بر هم زد
” عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد “
.
آن که بر شانه ی خود پرچم اسلام گرفت
دخترش فاطمه بانوی جهان نام گرفت
.
عشق را طبع خداوند به توصیف آورد
شَرفِ هر دو جهان فاطمه تشریف آورد
.
سَیِّده ، مُحتَرَمه ، مُمتَحَنه ، حَنّانه
حانیه ، عالِمه ، اُم النُّجَباء ، ریحانه
.
عطر او آمد و عالم نفسی تازه گرفت
و به یُمن قدمش نام زن آوازه گرفت
.
شهر با آمدنش عاطفه را باور کرد
زن به شکرانه ی او چادر شوکت سر کرد
.
خواست تا خیر کثیرش به دو عالم برسد
تا عقیقِ شرفُ الشمس به خاتم برسد
.
مادرانه به طرفداری احمد برخاست
تا ابوجهل سَرِ عقل بیاید برخاست
.
جلوه ای کرد و دلیل زهق الباطل شد
و از آن نور سه آیه به زمین نازل شد
.
بی گمان بولهب آن روز پر از واهمه بود
دامن پاک خدیجه ثمرش فاطمه بود
.
بنویسید که معصومه ی عصمت زهراست
سند محکم اثبات نبوّت زهراست
.
دختری که لقب اُم اَبیها دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
.
و خداوند اگر وَاعتصمو می گوید
از کرامات نخ چادر او می گوید
.
سوره ی دَهر چنین گفته به مدحش سخنی
تا ابد دَهر نبیند به خود این گونه زنی
.
نه فقط جلوه ی او سوره ی انسان آورد
چادرش یک شبه هفتاد مسلمان آورد
.
راه عرفان خداوند به او وابسته ست
جز در خانه ی زهرا همه درها بسته ست
.
زُهد با دیدن او حسِّ تفاخر دارد
قُره العین نبی وصله به چادر دارد
.
همه در خدمت بانوی دو عالم بودند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بودند
.
فضه هم بود ، ولی باز خودش نان می پخت
نان برای دل بی تاب فقیران می پخت
.
بارها خادمه اش گفت : به لطفت شادم
” من از آن روز که در بند توام آزادم “
.
فاطمه مرکز پیوند دو دریا شده بود
یعنی آیینه ی پیغمبر و مولا شده بود
.
غیر زهرا که به جز حق به کسی راغب نیست
اَحدی کفو علی بن ابیطالب نیست
.
عشق باید که پس از این سخن آغاز کند
مرتضی در بزند فاطمه در باز کند
.
آفتاب از افق خانه شان سر می زد
هر زمان فاطمه لبخند به حیدر می زد
.
کار او عشق علی بود چه خیرُالعملی
کیست خوشبخت ترین مرد جهان غیر علی
.
وقت آن شد بنویسید که حجت ، زهراست
سند محکم اثبات ولایت زهراست
.
اولین شیعه ی بی تابِ علی ، زهرا بود
که سراپای وجودش سپر مولا بود
.
یک جهان هم اگر از بیعت خود برمی گشت
باز هم فاطمه دور سر حیدر می گشت
.
نسل زهرا و علی سلسله ی طوبی شد
میوه ی این شجره نایبهُ الزهرا شد
.
آسمان ها پس از او یکسره کوکب دیدند
چادر فاطمه را بر سر زینب دیدند
.
زینب آن زن که علمدار دفاع از حرم است
خطبه ی دم به دمش دختر تیغ دو دم است
.
او که چون مادر خود پای ولایت مانده
یک تنه فاتحه ی کاخ ستم را خوانده
.
تا ابد در دل ما هست غم عاشورا
این خبر را برسانید به تکفیری ها
.
” یا علی ” از لب سردار نیفتاده هنوز
علم از دست علمدار نیفتاده هنوز
.
کیست دشمن که در این معرکه جولان بدهد ؟
پسر فاطمه کافی ست که فرمان بدهد
.
همه از خاتمه ی معرکه آگاه شوند
فاتحان با خبر از ” نَصرُ مِنَ الله ” شوند
.
باز طوفان هدفش وادی شن خواهد بود
شیعه عکس العملش سخت و خشن خواهد بود
.
ننگ بادا به ابوجهل ، به همدستِ یهود
لعنِ تاریخ به موذی گری آل سعود
.
سپر خویش کنم غیرت سرداران را
به جهانی ندهم یک وجب از ایران را
.
پس چه شد دبدبه و کبکبه ی نادان ها
داغ شد بر دلشان داغی تابستان ها
.
چشم بد دور که این دشت پُر از لاله شده ست
سرو خوش قامتمان تازه چهل ساله شده ست
.
سربلندیم اگر تکیه به دنیا نکنیم
آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم
.
غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشده
سایه ی چادر او از سرمان کم نشده
.
بنویسید امید دل زهرا مهدی ست
چاره ی کار همه مردم دنیا مهدی ست
.
.
.
مجید تال