صحبت از نار است هر جا صحبت از دلدار نیست
جای ما هم نیست آنجایی که جای یار نیست
.
گاه بین محفل رندان تظاهر لازم است
آنکه ساکت می نشیند گوشه ای انگار نیست
.
وصل یا هجران چه بی قیمت شده ، نفرین به من
شمع بیدار است پروانه ولی بیدار نیست
.
نور شمع نیمه جان را دیدم و آموختم
سوختن را هر کسی آموخت شامش تار نیست
.
شب به شب یک گوشه حسن عاشقانش را ببین
دیدن عشاق کمتر از وصال یار نیست
.
کنج عزلت را بگیر و حسن خود را رو مکن
چاه کنعان هر چه باشد بدتر از بازار نیست
.
زیر چتر این و آن رفتم ولی دریافتم
سایه ی بی منتی جز سایه دیوار نیست
.
راهزن گاهی منیّت دزد گاهی منت است
آه دزدی دزدتر از آفت انبار نیست
.
کوله باری دارم اما وای بر من ، وای … اگر
منزل آخر ببینم کوله هست و بار نیست
.
دل شبیه شیشه باید با تلنگر بشکند
جنسش از سنگ است ظرفی که ترک بردار نیست
.
جرم خود را طفل پشت گریه پنهان می کند
آنکه کارش گریه و زاری ست ، کارش زار نیست
.
گریه ما را تا مقام بی نیازی می برد
چشمه هر کس میزند محتاج آب انبار نیست
.
چند وقتی می شود که نان ما آجر شده
کار ما گریه ست اما گریه ای در کار نیست
.
سفره ی این خانواده سفره ی همسایه هاست
سنت این قوم جز الجار ثم الدار نیست
.
یا بیاید رحمت بسیار خود را کم کند
یا ببخشاید گناه ما اگر بسیار نیست