ای با عطای تو شـده تکمیل، هلأتی
وی قـامت رسول بـه تعظیم تـو دوتا
ای هل اتی و کوثر و تطهیر وصف تو
وی چون خدای پاک منزه ز هر خطا
وقتی رسول گفت کـه بابا شود فدات
جـا دارد ار شــوند فــداییت انبیــا
هم خانــۀ تــو قبلـۀ روح پیمبـران
هم حجـرۀ تــو کعبــۀ پیغمبر خدا
با نــام تـو نـام اب و ابـن و شوهرت
ذات خــدای عـزوجل کــرده ابتـدا
آدم هنوز آب و گلش هم نبود و بود
نـور مقـدس تــو در آغـوش کبـریا
ای چشم عرش، فرش قدمهای حضرتت
وی از کرم شده به زمین همنشین ما
چون شد که پا ز عرش نهادی به چشم فرش؟
ما خـاکیان کجـا و شمـا خاندان کجا؟
قرآنـی و رســول خـدا داده بوسهات
زهرایــی و تـو را پــدر و مـادرم فدا
هرکس تو را شناخت خدا را شناخته
هرکس جدا شد از تو جدا گشته از خدا
ای مـادر چـراغ هـدایت! حسیـن تو
با جلوۀ تـو بـر همـه گـردیده رهنما
هم دختـر رسولـی و هـم مادر رسول
هم مام دو امـامی و هـم کفو مرتضی
با آن که بـود رکـن همه رکنها علی
بعد از نبـی به حضرت تو داشت اتکا
از تو اگــر بــرات رهـایی نمیگرفت
آدم نشسته بــود بــه زنــدان انـزوا
یـا فاطر بفاطمه تـا از لـبش گذشت
از بند غم رها شد و شد حاجتش روا
ای مظهر خـدا تو خـدا نیستی ولی
ذکرت شفای کامل و اسمت بود دوا
آواره میشوند بـه بیراهـه تا جحیم
گردند اگر ز خط شما ما سـوا سـوا
خـاک در تـو بـودم و خاک در توام
حتـی اگـر غبـار شـوم در دل هـوا
فـردا لوای حمـدالهیست چـادرت
صحرای محشر است همه زیر این لوا
تو دست باکفایت حقی عجیب نیست
کآرنـد انبیــا بــه درت روی التجـا
قوت عزیز خویش کرم کرده بر فقیر
پیراهـن زفـاف بـه سـائل کنی عطا
هرکس که میهمان بقیع تو میشود
دیگر به بوستان جنـانش چـه اعتنا
کوهی که سنگ بوده هزاران هزار سال
بـا یک نگـاه فضـۀ تـو میشود طلا
هرگز کسی نرفتـه ز کـوی تو ناامید
هرگز عنـایت تـو بـه سائل نگفته لا
هر رشتهای ز چادرت ای بانوی بهشت
در دست یک فرشته بـود رشتـۀ ولا
ای پای تا به سر همه عصمت خدا گواست
از چشم کور، کس نکند غیـر تو حیا
آدم که ماه روی تـو را در بهشت دید
جـا داشت جـان نثـار کند بهر رونما
در روز حشر، ذکر همه یامحمد است
با این همه، رسول تـو را میزند صدا
آتش زدنـد از چــه تـو را بر در سرا؟
گلزار وحی را که به آتش کشیده است؟
باب بهشت را که شکسته به ضرب پا؟
بـا تازیــانه از تــو گرفتنـد احتـرام
خوش داشتند بهـر پدر حرمت تو را!
آیا کسی شنیـده کـه بـر داغدیدهای
هیـزم به جـای لالـه بیـارند در عـزا؟
آن ضربهای که خورد به پهلوی حضرتت
شک نیست اینکه خورد به پهلوی مصطفی
بابا اگر سئوال کنـد جرم تـو چـه بود
پاسخ چه میدهند به او در صف جزا؟
تـا انتقام بــدر بگیرنــد از عـلی
کشتند بـیگنــاه، تـــو را از ره جفـا
باور نداشت کس که در خانه علی
بـا کشتـن تــو حق پیمبــر شـود ادا
تـو کوثـر رسـول خدایی و ای عـجب
یک آیه از تـو گشت به ضرب لگد جدا
ظلمی که بر تو گشت به کافر نمیکنند
ای مـادر حقیقـت قــرآن! بگـو چـرا؟
خصمی که زخم بدر به دل داشت از علی
با کشتن تو یـافت دل زخمیاش شفـا
بالله تـو را به بغض علی میزدند و بس
هرگـز خـدا مبـاد از ایــن کافران رضا
تا اشک هست و سوز جگر هست و ناله هست
«میثم» همـاره بـر تـو بود مرثیتسرا