وقتِ ناله ست و آهِ طوفانی
فرصتِ گریه های بارانی
وقتِ تکرارِ چند جمله شده
باز بر بیتِ وحی حمله شده
خاطراتِ هجوم تازه شدند
واردِ خانه بی اجازه شدند
باز دیوار و در ، سپس آتش
ریخت بر هم کسی مناجاتش
دود و آتش دوباره شعله کشید
وسطِ کوچه کارِ قبله کشید
وای از اِزدحام ، در کوچه
شد قنوتِ امام ، در کوچه
قلبِ دین را دوباره افسردند
رهبری را ز خانه میبُردند
سَرورِ شیعه در اسارت شد
سخت دشمن پیِ جسارت شد
باز در ریسمان ، دو دستِ ولی است
صادقِ فاطمه ، شبیهِ علی است
شد دوباره امامِمان بی یار
بی عبا ، بی عمامه ، بی دستار
روضه تکرار شد دوباره چرا ؟
او پیاده ، عدو سواره چرا ؟
پیرِ هفتاد ساله ، جا میماند
پا برهنه ، سه ساله را میخواند
گرچه ، اُمُ الائمه را خوانده
زیرِ سمّ ستور کِیْ مانده
اهلِ بیتش به سر زنان ، اما
کس نزد تازیانه بر آنها
هتکِ حرمت ز او فراوان شد
لیک آخر ، رها ز عدوان شد
بود اگر ناله حزینه او
نَنِشستند روی سینه او
نَرُبودند کهنه پیرهنش
نشده هیچ نیزه در دهنش
بود اما شبیهِ جدِ غریب
بی مددکار و بی معین و حبیب
با وجودیکه بود گِرداگِرد
پای درسش ، هزارها شاگرد
هیچکس یاری اَش به او نرسید
در گرفتاری اَش به او نرسید