دری سوخت تو شعله ها پری سوخت
میون دود و آتش نگم یه معجری سوخت
پری سوخت گلهای یه روسری سوخت
خاطره های خوب یه زن و شوهری سوخت
راحتم نمیزاره بوی هیزمی که پیچیده
صدا شکستن غرور یه مرد پهلون رسیده
می گفت عزیزم بسه نیا دل علی طاقت نداره
سخته که یه مرد غریبه پاشو رو چادرش بزاره
لعنت به میخ و مسمارلعنت به مردم آزار
به اونکه با لگد زد لعنت به درب دیوار