عاشق همیشه پای پیمانش نشسته
بر عهد و پیمان تا سر و جانش نشسنه

تشریف عزرائیل بعد از لطف آقاست
نوکر دو زانو پیش سلطانش نشسته

خیلی نشست و گریه بر اهل حرم کرد
حالا حسین پیشش به جبرانش نشسته

ارباب بر تخت کرامت تکیه داده
چشم انتظار روی مهمانش نشسته

گیرم که حالا بر دهانش مهر خورده
بر قلب او مُهر حسین جانش نشسته

سینه زنی که با کفن در خاک رفته
در ماتم آقای عریانش نشسته

صدا زدم سر سجاده دعا ، زهرا
چرا که هست به ما حجت خدا زهرا
همینکه ناله زدم یاد روضه ها ، زهرا
میان شعله ، درِ خانه سوخت ، یا زهرا

به روی آتشِ برخاسته میان حریم
قدم زدم که بدانند أنَا ابْنُ ابراهیم

گرفته اند دم سجده ام ، مجالم را
به ناسزا چه بهم ریختند حالم را
کسی نکرد مراعات سن و سالم را
گرفته اند به سخره ، قد هلالم را؟!

به من مجال ندادند قدر یک نفسی
میان نافله ، سجاده را کشید کسی

تمام شهر به ما ظلم بی عدد کردند
به یکدگر سر این ظلم ها مدد کردند
چرا عبای مرا زیر پا لگد کردند ؟!
چقدر با منِ شیخ الائمه بد کردند

رفیق های پُر از ادعا کجا بودند ؟!
زمان واقعه ، شاگردها کجا بودند ؟!

شدم زمان تهاجم عذاب ، مثل علی
زمانه بر سر من شد خراب ، مثل علی
غمم به سینه شده بی حساب ، مثل علی
دو دستِ بسته میان طناب ، مثل علی

چقدر مثل علی ماتمم شد اما نه
فقط زدند مرا با لگد ، زنم را نه

به پشت اسب ، شبانه دوانده اند مرا
به روی خاک به کینه کشانده اند مرا
شبیه آینه بودم ، شکانده اند مرا
به یاد داغ رقیه رسانده اند مرا

مرا میان گذرگاه ، کو به کو بردند
چقدر داد کشیدند و آبرو بردند

خودم اسیر شدم ، خواهرم اسیر نشد
کسی به نیت نیزه زدن اجیر نشد
چنان حسین کسی زیر دشنه ، پیر نشد
نصیب پیکر من تکه ای حصیر نشد

زدند بعد کشاکش برای پیرُهنش
هزار و نهصد و پنجاه ضربه بر بدنش




مطالب مرتبط