هوای بال و پرم میل کربلا دارد
دویدنم عقب ناقه ماجرا دارد
دلیل اشک مرا اهل اشک میفهمد
نمیشود بنویسم قلم حیا دارد
حکایتی جگرم را به درد آورده
حکایتی که اشاره به روضه ها دارد
میان سجده لگد خورد غیرت سحرم
کسیکه میزندم بغض مرتضی دارد
بریده شد نفسم بارها پی ناقه
کجا سه ساله چنین طاقت مرا دارد
دلم شکست و روی خاک با سر افتادم
که پای خسته من آبله کجا دارد