با اشک شوق جاری از چشم تر سلطان
دارد خبرها می رسد از محضر سلطان
.
در جمع خوبانش دوباره دعوتم کرده
با مهربانی چشم ذره پرور سلطان
.
آباء و اجدادش تمامی سرورم هستند
آباء و اجدادم تمامی نوکر سلطان
.
از سائلان آبرو داری که محتاج اند
امشب دوباره پر شده دور و بر سلطان
.
قطعا از اینجا دست خالی برنمی گردم
با سفره ای که پهن کرده مادر سلطان
.
از یاد زهرا پر شده سرتاسر حجره
با عطر و بوی بی نظیر کوثر سلطان
.
از مادرش که بگذرم باید صدایش زد
این طفل را خیرالنساء دیگر سلطان
.
نذر قدم های عزیزش هدیه آوردم
ای خواهران من فدای خواهر سلطان
.
نامش اگر چه ظاهرا معصومه ست اما
” معصومه ” نه بلکه بگو ” تاج سر سلطان “
.
مهمان امشب انبیا و اولیا هستند
چشم انتظار دیدن أخت الرضا هستند
.
نور دل پیغمبر و جان امام آمد
از نسل زهرا دختری والامقام آمد
.
اولاد این خانه همه آوازه ای دارند
مولودی از نسل کریمان به نام آمد
.
روی زمین آیینه ی زهرای مرضیه ست
از آسمان ها مظهر حسن تمام آمد
.
حی تعالی زینبی دیگر عطا کرده
پس عمه ی خوب امامان همام آمد
.
گفتند دختر رحمت است و ما همه دیدیم
ابر کرامت ، منشأ فیض مدام آمد
.
شیرینی شهد روایت را چشیدم چون
عطر مدینه از حریمش بر مشام آمد
.
گرم طوافش بهجت و گلپایگانی ها
پس کعبه ی سیار آیات عظام آمد
.
هرچه بگویم از وجودش باز کم گفتم
بانوی با مهر و محبت ، با مرام آمد
.
ذکر لبانم دم به دم یا ضامن آهوست
عیدی من امشب فقط با ضامن آهوست
.
چون او ندارد دختری تکتم به این خوبی
بر زخم های کهنه اش مرهم به این خوبی
.
با خنده ای که می زند دردی نمی ماند
از جان مادر می زداید غم به این خوبی
.
جز دخترش اسرار را با کس نمی گوید
وقتی خدایش می دهد محرم به این خوبی
.
شاه خراسان بعد از این دیگر چه کم دارد
وقتی که دارد مونس و همدم به این خوبی
.
” ای جان و جانان رضا جانم به قربانت “
در این همه دیوان ندیدم دم به این خوبی
.
با لطف او بوده ست اگر که زندگی کردم
در سایه ی امنیت پرچم به این خوبی
.
دور از پلیدی ها فقط نه ، جمع خوبی هاست
بانو ندیدند اهل این عالم به این خوبی
.
نجمه به عمر خود ندیده بهتر از او را
زیباتر و والاتر و زهراتر از او را
.
شاعر شدم در خلوت کنج شبستانش
من را خجالت می دهد لطف فراوانش
.
شعرش شهادت می دهد فردا ، ضرر کرده
آن که ندارد نام او را بین دیوانش
.
سعدی اگر مهمان صحن آینه می شد
خرج حرم می شد حکایات ” گلستانش “
زیره به کرمان می برم وقتی که می بینم
شاه خراسان می شود شخصا ثناخوانش
.
خدمت به او بر خادمانش شأنیت داده
آسیه و حوا و مریم از کنیزانش
.
جان من و امثال من ارزش ندارد که
موسی بن جعفر می رود وقتی به قربانش
.
زائر شدم او را بهشتم را ضمانت کرد
پابند خود کرده مرا باران احسانش
.
وقتی ز پا افتاده ها را دست می گیرد
دستم به دامانش به دامانش به دامانش
.
تنها نه امثال من بی خانمان بلکه
جبرییل حتی لانه کرده زیر ایوانش
.
مانند طعم بوسه بر درهای چوبین اش
زیر زبانم مانده طعم خوب سوهانش
.
هم به دو تا گنبد میان شهر دل بستم
هم در اتوبان حرم تا به حرم مستم