ای کاش یک ثانیه با ما همنشین باشی
سخت است عمری این چنین تنهاترین باشی
خاک "دلم" تسخیرِ بیگانه نخواهد شد
ای یار ! وقتی صاحب این سرزمین باشی
شب ، نور تو در کوچه های شهر جاری شد
تا مثل فانوسی برای اهل دین باشی
دست خدا ترجیح داده دستِ کم اینبار
تا دست فتنه رو شود ، در آستین باشی
خیلی به چشمان علی وار تو می آید
در مسجد سهله امیرالمؤمنین باشی
دنیا رکابش را هزاران سال صیقل داد
تا شاید این جمعه رکابش را نگین باشی
زهرا برای غربتت بارید از آن دم که
فهمید تو باید غریبِ آخرین باشی
ای کاش ما هم مهزیارت می شدیم آقا
وقتی میان شیعه گرمِ دست چین باشی
با درد و با اندوه و با گریه عجین باشم
با درد و با اندوه و با گریه عجین باشی
تا کی قرار است از فراقت این چنین باشم !؟
تا کی قرار است از صبوری این چنین باشی !؟
خیلی دلم می خواهد آقا وقت جان دادن
آن لحظه ها ، آن لحظه های واپسین ، باشی
اشکِ منِ بی معرفت خشکیده ، باید هم
تو همچنان دلواپس هَل مِن مُعین... باشی
پای برهنه ، کربلا ، با تو ، چه
می چسبد
خیلی دلم می خواست با من اربعین باشی
برگرد، روضه ، روضه سقاست ، پس برگرد ...
تا روضهگردانِ یلِ ام البنین باشی
با آن عمود سهمگینی که به فرقت خورد
باید علمدار ! این چنین نقش زمین باشی
زینب صدا زد : پاشو خوش غیرت ، سنان آمد
تنها تو باید سدّ راهِ این لعین باشی