کوه صفا کنار صفای شما کم است
 ذبح منا به پای منای شما کم است
 من از تو پادشاهی عالم نخواستم
 این چیزها برای گدای شما کم است
 آماده ام که دعبل دربارتان شوم
 بر شانه ام هنوز عبای شما کم است
 در ثبت اسم نوکریم گیر کرده ام
 وقتی که مهر کرب و بلای شما کم است
 دیگر نمی شود نفس راحتی کشید
 این جا چقدر حال و هوای شما کم است
 ماها کجا و دست علمدارتان کجا
 سرها به خیر مقدم پای شما کم است
 زخم شما که خوب نشد خاک بر سرم
 این گریه ها چقدر برای شما کم است
 در قتلگاه لحظه ی تقطیع جسمتان
 معلوم شد که چند هجای شما کم است



مطالب مرتبط