اگر بنده هستی خدا را بخواه
اگر درد داری، دوا را بخواه
فقط ضامنِ کربلا را بخواه
علی بن موسی الرضا را بخواه
در اینجا بجز بادهء قُم نخور
ز باب الجواد حرم جُم نخور
کسی که در اینجا ادب داشته
دم و گریهء نیمه شب داشته
گدا در حرم، اذن رب داشته
یرون مقامی به لب داشته
غم و درد خود را نهان کن نهان
فقط یسمعون کلامی بخوان
همینجا بهشت است! حسرت نکش
بجز خاک، بر روی صورت نکش
از این دست خالی خجالت نکش
ز شخصی بجز شاه، منّت نکش
ببند عهد و در قول خود جا نزن
جز این در، در خانه ای را نزن
اگر قطره ای، شور دریا بگیر
بسوز و چنان شعله ای پا بگیر
برای محرم بیا جا بگیر
برو گوشه ای از عبا را بگیر
رضا که عبا را به سر می کشید
دلش تا به شش گوشه پر می کشید
به هم ریخت با زهر، بین گذر
زمین خورد! اما نه پیش پسر
نچید از سرِ نیزه خون جگر
نشد حاصلش کمتر و بیشتر
حسین از حرم تا به میدان رسید
فقط ناله از داغ اکبر کشید
کمی از علی زیر پا ریخته
تنش بین صحرا جدا ریخته
هزاران علی در عبا ریخته
سر عمه خاک عزا ریخته
قسم خورد زینب که گریان شود...
کمی تار مویش پریشان شود..