آه ای اسیرِ روضه یِ سربسته کیستی
مردِ غریبِ حُجره یِ دربسته کیستی
این حُجره هم به ناتوانی تو گریه می کند
پیری بر این جوانیِ تو گریه می کند
در خانه ی امام چرا دست می زنند
با ناله ات مدام چرا دست می زنند
ای یاکریم بال و پَرَت را زمین مزن
آه ای جوانِ خانه سرت را زمین مزن
اصلا صدای تو به صدایی نمی رسد
این آب آب آب به جایی نمی رسد
اُفتاده ای زِ دامن زهرا به رویِ خاک
کمتر بکش محاسن خود را به روی خاک
کِل می کشند گریه ی زهرا درآورند
کف می زنند دادِ رضا را درآورند
تو هرچه می کنی جگرت را چه می کنی
با حال و روزِ خود پسرت را چه می کنی
با خود چه داشت زهر ، تنت را کبود کرد
باور نمی کنم دهنت را کبود کرد
جانم حسن شبیه حسن روضه های توست
نامرد بِینِ کوچه مزن روضه های توست
اما به این صدای غریبانه خنده کرد
بر ناله ی تو کُلفَتِ این خانه خنده کرد
می کوبد آه پا به زمین پیش مادرت
می ریزد آب را به زمین پیش مادرت
بُردند نیمه جان بدنت را به پُشت ِبام
از پا کشانده اند تنت را به پشت ِبام
می رفت پیکرت به روی پله های تیز
می خورد هِی سَرَت به روی پله های تیز
از سنگها برای تو اَبرو نماده است
آقا چرا برای تو پهلو نمانده است
رفتی به روی بام ولیکن هزار شُکر
گیرم سه روز و شام ولیکن هزار شُکر
گیرم به پشت بام ولی سایبان که هست
چندین کفن برای تو با دوستان که هست
گیرم سه روز و شب ولی آخر پسر رسید
اینبار هم پسر به کنار پدر رسید
شکر خدا عقیق تو را ساربان نبرد
رنگ لبان خشک تو را خیزران نبرد
آقا قسم که پیرهنت را نمی کِشند
با نیزه ای شکسته تنت را نمی کِشند