غم فراق تو اصلاً برام کم نگذاشت
لبم که خواست شکایت کند دلم نگذاشت
همیشه درددلم با تو نیمه کاره گذشت
لبم که باز شد این دفعه گریه ام نگذاشت
زمانه باعث هجران نشد, خودم شده ام
گناه کارىِ هر روزه ى خودم نگذاشت
مرا ببخش که از دورى ات نمى میرم
سرم دوید بسویت ولى پرم نگذاشت
اگر که دیر رسیدم پرم وبالم شد
کمىِ فرصت دورى راه هم نگذاشت
به هرکسى که به فکرم رسید رو زده ام
ولى براى وساطت کسى قدم نگذاشت
به من نخواسته دادى, نگفته بخشیدى
بزرگوارى تو فرصت قسم نگذاشت
همیشه زودتر از در زدن درى وا شد
مرا نگاه کریمت معطّلم نگذاشت
قرار بود که قهرت مرا بسوزاند
دوباره سایه ى گلدسته ى حرم نگذاشت