زمانه باعث هجران نشد, خودم شده ام
گناه کارىِ هر روزه ى خودم نگذاشت
مرا ببخش که از دورىات نمى میرم
سرم دوید بهسویت ولى پرم نگذاشت
اگر که دیر رسیدم پرم وبالم شد
کمىِ فرصت دورى راه هم نگذاشت
به هرکسى که به فکرم رسید رو زدهام
ولى براى وساطت کسى قدم نگذاشت
به من نخواسته دادى, نگفته بخشیدى
بزرگوارى تو فرصت قسم نگذاشت
همیشه زودتر از در زدن درى وا شد
مرا نگاه کریمت معطّلم نگذاشت
قرار بود که قهرت مرا بسوزاند
دوباره سایهى گلدستهى حرم نگذاشت