سر پیراهن تو گریه ی ما را درآوردند
میان این همه کشته چرا تنها تو عریانی
نمردم آخر سرت رو نیزه دیدم
پی تو روی خار دویدم
چیا ز حرمله شنیدم
تو اون شلوغی چطور لباس تو در اومد
دیدم که شمر با خنجر اومد
دیدم با نیزه تنت رو از زمین بلند کرد
به حلقومت یه نیزه بند کرد