بود امیدم تا مرا یاری کنی
 سالها بهرم علمداری کنی
 
 ای دریغا شد امیدم نا امید
 بی برادر گشتم و پشتم خمید
 
 کس ندیده در عجم یا در عرب
 هیچ سقایی بمیرد تشنه لب
 
 در حرم گوید سکینه العطش
 طفل ما از تشنه کامی کرده غش



مطالب مرتبط