آی مردم بنشینید سر صحبت تاریخ
که بر روی زبانش نگاه نگرانش
در آن بسته دهانش حرف ناگفته زیاد است
مبادا که بخسبید که در خاک سیاهش
آدم خفته زیاد است
صحبت از راه بلندی ست که بر طول زمان است
و به به پهنای جهان است و نه دیروز نه امروز
که تا بوده چنین بوده و تا هست چنان است
همان راه که گاهی به شکر خنده امیدی
و گاهی به انظار عذاب و غم و اندوه شدیدی
جدا کرده همه اهل زمان را به حسینی و یزیدی
آی مردم بنشینید و ببینید چه آمد به سر
هر که در این راه به یک سختی کوتاه
پس از بیعت و همراه شدن با پسر فاطمه ناگاه
بریده است دل از عزت و راضی شده بر ذلت
و بشکسته به تهدید عدو بیعت خود را
آی مردم و ببینید کنون عاقبت مرد و زنی را
که بریدند دل از هرچه و هر کس که گرفته به خودش رنگ تباه
و گذشتند از این ورطه ی ظلمانی و گرداب سیاهی
همان مرد و زن و کودک پیری
که بوده است همیشه دلشان غرقه ی خوشبینی و امید
نه بر وعده ی دشمن که بر وعده ی برحق الهی
حال اگر طالب آنید و برآنید که تا آخر این راه بمانید
و به همراه ولی تان همگی دشمن حق را به مذلت بکشانید
بمانید و بگویید به فریاد بلند هیهات منا الذله
آه ای قوم مسلمان اگر طالب عشقید
ره عشق پر از دردسر است و
ره مردان جهاد و خطر است و
به زمینش نگاهی فکنی غرق جداگشته سر است و
ره مسلم و هانی و حبیب و انس و قاسم و مختار
ره لشگر بیدار ره زینب و ام وهب و ام بنین است
ره جون و بریر است ره ابن عمیر است
همان ابن عمیری که رسیده به ره حادثه ی کرببلا
روی از آن قوم شکم باره ی سرمست
جان خود را به کف دست گرفت و پهلوانانه به میدان زد
و این ره ره صد ساله ی دین بود که او یک شبه پیمود
باورم نیست که این گونه شتابان برسد
کاش با آمدنش قصه به پایان برسد
از سحر منتظر آمدنش بود حسین
بارها گفت قرار است که مهمان برسد
کفش پا کرده و یک دشت هراسان که مباد
پای این زلزله سردار به میدان برسد
سخت می تاخت و می تاخت وبا خود می گفت
باید این قائله یک روز به پایان برسد
رو به کوفی صفتان گفت خدا نشناسان
ما نمردیم که زخمی به ولیمان برسد
آه او ابن عمیر است همان عبدالله
باورم نیست که این مرد به پایان برسد
حال اگر مرد جهادی
اگر بر سر نفست نفسی پای نهادی
اگر ابن عمیری
اگر مسلم و مختار و حبیب و انس و حر و بریری
اگر با خفقانی و یا وسوسه ی خط امانی
و یا با طمع آبی و نانی
چنان مردم کوفه دگر رهبر خود را سوی دشمن نکشانی
به فریاد بگو ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند
اگر سخت و فصیح است اگر صاف و صریح است
اگر غرقه ی شور است و اگر تشنه ی نور است
مگویید که این حرف از این خانه به دور است
که این صحبت مردان صبور است
و نه از خشم و نه کینه است
نه درباره ی دنیاست که حرفم همه از غصه ی دین است
بدانید اگر مرد جهادید و به این راه پر از فتنه گری پای نهادید
از این پس مای برما اگر کشورمان
بنشیند به امید مدد دشمنمان
ننگمان باد اگر بار دگر حرف رفتن بزند رهبرمان
ایستادیم در این راه و نمی ترسیم از
اینکه دشمن بکشد تیغ به روی سرمان
آن جماعت که فرادا بنمازاند و به ظاهر همه جمع اند
و پی راز و نیاز اند و به مکر خودشان نیز بنازند
بدانند که این خانه پدر دارد
هم این پدر پیر پسر دارد
هم این پسر شیر سپر دارد
و سر دارد و در رزم جگر دارد
حاشا که دمی دست از آن فتنه گران نیز در این معرکه بردارد
و تنها نه فقط او که پدر صد نه هزاران یل و فرزند دگر دارد
و زین حرف هر آن کودک گهواره نشین نیز خبر دارد
و این مکر خداوند کریم
پنبه ها را به در آرید ز گوش کرتان
ای جماعت که به فرادا به نمازید
بدانید هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان بر کاخ و بوستان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تاثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد