خدا چرا مرگ دیر کرده
منو مصیبت پیر کرده
تنم پر از جای نیزه
دلم توی گودال گیر کرده
خدا چرا مرگ دیر کرده
منو مصیبت پیر کرده
تنم پر از جای نیزه
دلم توی گودال گیر کرده
مثل عمه بستن دستمو
فقط عمه میدید اشکمو
اونا که ما رو بردن به شام
غریب گیر آوردن جدمو
من گریه میکردم
بابا گریه میکرد
سر عمو اصغرم
روی نیزه ها گریه میکرد