خلاصه عرض کنم حال گریه دارم را
دلا بسوز که گم کرده ام‌ نگارم‌ را

نشسته ام سر راهت بلند می گریم
مگر که گوشه چشمی کنی ، هوارم را

جناب یوسف ، اگر شد سری بزن به گدات
که من به عشق تو ولْ کرده ام‌ دیارم‌ را

هزار بار دعای خودت نجاتم داد
ببخش یاد نکردم یک از هزارَم را

به کار تو نمیایم ولی مرا نفروش
به هم نریز عزیزم تو روزگارم‌ را

بگیر بغض مرا تا کمی سبک بشوم
گذاشتم به سوی خیمه  تو ، بارم را

دلی که سوخته را هدیه می کنم بَردار
بریز دور و بر خیمه ات غبارم را

بگو به نوکری خیمه ات قبول شدم
به دست راست بده حکم افتخارم را

مرا بخاطر زینب به کربلا بفرست
به کربلا ببر این قلب بی قرارم را

به اقتدای تو هر صبح و شام می سوزم
چه بد زدند امام بزرگوارم را



مطالب مرتبط

دوست داری در زدن های مرا
دوست داری در زدن های مرا

شنبه, 27 فروردین 1401

پخش
سلام من به مدینه
سلام من به مدینه

شنبه, 11 دی 1400

پخش
بیا نگار آشنا
بیا نگار آشنا

شنبه, 08 مرداد 1401

پخش