نیمه جان بین بستر افتاده

باز تب کرده مضطر افتاده 

به لبش ذکر مادر افتاده 

یاد یک جای دیگر افتاده 

چادر پرغبار یادش هست

.

زهر کرده اثر به اعضایش

ناتوان دست و بی رمق پایش

ترک افتاده است لب هایش

العطش العطش شد آوایش

لب زخمی یار یادش هست

.

پیر بود و خمیده قامت بود

خانه اش کل سال هیات بود

به تنش ردّی از جسارت بود

قاتلش روضه ی اسارت بود

لحظه های فرار یادش هست

.

سال ها قلب بی قراری داشت

گله ها از شترسواری داشت

با رقیه چه روزگاری داشت

با غمش آه و گریه زاری داشت

آبله بود و خار یادش هست

.

همه ی عمر خود پریشان بود

یاد جدش همیشه گریان بود

آی مردم حسین عطشان بود

آبروی قبیله عریان بود

یک تن و ده سوار یادش هست

.

عمه هایش چقدر ترسیدند

کوچه های شلوغ را دیدند

مست ها آمدند و رقصیدند

به سر روی نیزه خندیدند

زینب بی قرار یادش هست

 



مطالب مرتبط

من زینب صبور تو بودم ولی حسین
من زینب صبور تو بودم ولی حسین

یک شنبه, 01 اسفند 1400

پخش
کار همه رو راه انداختی
کار همه رو راه انداختی

چهار شنبه, 04 مرداد 1402

پخش
دلشوره ها رو میبینی
دلشوره ها رو میبینی

سه شنبه, 23 شهریور 1400

پخش