یک زینب و یک کاروان شد همسفر با ساربان
میروم و نمیرود ناقه به زیر محملم
به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند
نمی روم ولی مرا به تازیانه میبرند
سر تو را به نیزه ها نشانده دشمن علی
نمیروم ولی مرا به این بهانه میبرند
نوایی نوایی الهی ور افتد نشان جدایی
به دنبال محمل سبک تر قدم زن
مبادا غباری به محمل نشیند
امیری حسین و نعم الامیری
کجایی که زینب رفته اسیری
امیری حسین و نعم الامیری
اکبر و قاسم و عباس کجایند کجا
عشق کی این همه را بردی و غارت کردی ؟
نیزه را سرور من بستر راحت کردی
شام را غلغله صبح قیامت کردی
من فقط دل به تو دادم خیالت راحت
منم و این دل دیوانه خاطر خواهت
mohjat.net