ای همه شب به گوش تو گریه بی صدای من
مانده به سینه با نفس ذکر خدا خدای من
اشک تو ریزد از بصر بغض تو مانده در گلو
کشته مرا رسکوت تو گریه کن از برای من
هر نفسی که می کشم آه تو خیزد از دلم
گشته همی علی علی زمزمه دعای من
عقده به سینه دارم و منع ز گریه می شوم
حبس شده ست در گلو گریه های های من
کوه فراق قد خم موی سفید و عمر کم
عمر برو که بعد از این مرگ بود دوای من
گریه دگر نمی کند باز ز کار من گره
غیر اجل دگر کسی نیست گره گشای من
ای به فدات هست من گو شکند دو دست من
یکسر موی تو اگر کم شود از طوای من
من ز کفن گرفته جان علی می دوم از قفای تو
زینب چار ساله ات می دود از قفای من