تا کسی را به سر کوی تو راهش ندهند
گریه و سوز دل و ناله و آهش ندهند
کوه طاعت اگر آرد به قیامت زاهد
بی تولاّی تو حتّی پر کاهش ندهند
به غباری که ز کویت به رخم مانده قسم
هر که خا ک تو نشد عزت و جاهش ندهند
دیده صد بار اگر کور شود بهتر از آن
که به دیدار تو یک فیض نگاهش ندهند
تو نوازش کنی ، آن را که نگاهش نکنند
تو دهی راه کسی را که پناهش ندهند
تلخی عشق حلاوت ندهد میثم را
تا که سوزِ سحر و اشک و پگاهش ندهند