شلوغ بود دل آسمون گرفته بود و بی فروغ بود
کاشکی روضه های قتلگاه تو دروغ بود
شلوغ بود
غروب بود یک نفس صدای یا مقلب القلوب بود
بعد تیر و نیزه تازه وقت سنگ و چوب بود
غروب بود
غبار بود مادرش گوشه قتلگاه بی قرار بود
خواهرش پیاده بود و دشمنش سوار بود
غبار بود
پیکرت سه روز مانده بر زمین رها حسین من
السلام علی غسیل بِالدِما حسین من
کشته حسادت مردم بی وفا حسین من
السلام علی ذبیح القفا حسین من
سراب بود ناله های غربت حسین بی جواب بود
غرق خاک و خون تن عزیز بوتراب بود
سراب بود عذاب بود
تشنه کشتنش ولی بین دو نهر آب بود
خنده های حرمله به گریه رباب بود
عذاب بود
عمیق بود جای ضربه های نیزه رو تنش دقیق بود
ساربان رسید و فکر بردن عقیق بود