جان عالم بر لب آمد
تا هلال امشب آمد
کربلا چشم تو روشن
زینب آمد
میزبانی تو از امشب خیمهی شه را
خون نکن ای کربلا آخر در این صحرا
بر دل زهرا
زخم هجران تو و جان زینب
داغ سوزان تو و جان زینب
کربلا جان تو و جان زینب
زینبت گشته پریشان
از برای تو حسین جان
میدهد بوی جدایی
این بیابان
یا ابوفاضل ببین دل در دل من نیست
این بیابان جای دختر بچه اصلا نیست
جای ماندن نیست
کربلا شد منزلم یا اباالفضل
شد قیامت در دلم یا اباالفضل
ای پناه محملم یا اباالفضل
اشک غم از دیده جاری
داغ بر دل میگذاری
دست که اهل حرم را
میسپاری
روزگارم را ببین دارم چه اقبالی
زینبت باید ببیند با چه احوالی
بین گودالی
بر سر نیزه سرت وا حسینا
قطعه قطعه پیکرت وا حسینا
دست بسته خواهرت وا حسینا