کاروان آمده از راه پر از ماه
چنان که طرفی در غرق جون و حبیب است و بریر است
و در آن سوی طرفی در غرق نافع و سعد است و زهیر است
نفس کرببلا زیر قدم های علی اکبر و عباس فرو رفت
که حرف از زدن تیر و گلو رفت
که مبادا دو شب بعد بگویند عمو رفت
نفس کرببلا رفت فرو دم نزدین ای خواه
اما سینه ی سجاد فقط دید و فقط دیدو فقط دید
فقط زرد شدو سرخ شد سرخ شد از آخر این حادثه ترسید
بگذارید که این با روایت کنم از زاویه ی دید صحابه
جریان را بگذارید که آبس که خودش هست به هم ریخته ی حضرت عباس
روایت بکند صحنه ی جان سوز ورودیه ی 72 جان را
بگذارید که در پای حبیب ابن مظاهر بکنم ززمان را
بگذارید که این بار نگویم که وزید آه نسیمی
و دل خواهر ارباب به هم ریخت