مادرم میگفت؛ یهروزی حسین از تو جدا میشه
همهی این ماجراها توو زمین کربلا میشه
لب تشنه؛ دم دشنه به حلقوم تو جا میشه
به گوشم میرسه الآن صدای ضجّهی زنها
صدای هلهله از مردم کوفه
صدای نالهی طفل سهساله
صدای داد و بیداد و
صدای خسخس آخر نفسهای تو در گودال
نگذارید که خواهر، همهی فاجعه را آه ببیند
و پس از شمر، سنان را وسط راه ببیند
و سکینه، بغلش گاه نبیند چه شد و گاه ببیند
نگذارید که امسال، ببرد ز قفا شمر گلو را
نگذارید که امسال ورودیه فقط شمر بگیرد سر و مو را و سنان بر سر نیزه بنشاند سر او را