وقتی ندارم سرپناهی غیر از یک جا من
دستم به دامانت نکش از دست من، دامن
شأنی برای خویش قائل نیستم اصلا
خب نوکرانی بهتر از من داری
اما من پیدا نخواهم کرد از تو بهتر ، آقایی
تنها تو را دارم حسین، از دار دنیا من
آقا جان خوب و بد عالم به زیر پرچمت جمع اند
هستند میان گریه کنان تو حتی من
مانند حر که عاقبت او را بغل کردی
وا می کنی آغوش خود را می رسد تا من
از دوستی با غیر تو خیری نمی بینم
تنها تو هستی که رفاقت می کنی با من
سرمایه ای دارم اگر، قطعا خودت هستی
اصلا که را دارم به جز اولاد زهرا من
کی رو زده ام چیزی طلب کرده ام
به جز این که سالی فقط یک کربلا دارم تمنا من