عمه بیا گمشده پیدا شده
کنج خرابه شب یلدا شده
من همین اول عمری به خدا فهمیدم
آخر عشق به جز خون جگری نیست که نیست
وقتی از ناقه میوفتی و به دادت نرسم
می شود گفت که دیگر پدری نیست که نیست
جان من هر که کتک خورد غریبانه شکست
عمه زینب تو نباشی سپری نیست که نیست
باید انگار بمیرم که به بابا برسم
چه کنم راه وصال دگری نیست که نیست
نکنه رو به رو می، خودتی یا عمودی
نشناختمت هنوزم، خودت بگو کدومی
صورت نصفه نیمه، حال سرت وخیمه
به همه گفتم این سر، تمومه زندگیمه
منو زدند صورتم بهم ریخت
تو رو زدند نیزه ها و خنجر
تو رو زدند پیش چشم مادر
ای حسین...