بسوزان هر طـــریقی می پسندی
کــه آتـش از تـو و خاکــستر از مـن
بکش چون صید و در خونم بغلطان
تـــــماشا کـــردن از تــو پرپر از من
ندارم چـون متـاعی دیگر ای عشق
بگیــــر انگشت و این انگشتر از من
مـــرا کـــن زائــــر بـــابـای زیـــــنب
که خـون ســر از او چـشم تر از من